درخت اشک‌ها

علیرضا عابدی زاده علیرضا عابدی زاده علیرضا عابدی زاده · 1404/2/23 17:42 ·

صبحی که باغبان پیر مُرد، دخترک گلدانِ شکسته‌اش را زیر درخت بلوط گذاشت. هر شب، برگ‌ها به رنگ اشک‌هایش درمی‌آمدند: نقره‌ای از اندوه، آبی از تنهایی، سبزِ مهتابی از امید. ریشه‌ها تپش قلبش را ربودند. سالها بعد، دخترک—اکنون زنی با موهای سپیدِ باد—درختی را دید که از گلدان روییده بود: شاخه‌هایش از شیشه، برگ‌هایش قطرات یخ‌زده. روی تنه‌اش نوشته بود: «اشک‌هایت را به من بخشیدی؛ اینک سایه‌ها را به آواز تبدیل کن.» شب، باد از میان شاخه‌های شیشه‌ای نوایی سر داد که تنها دخترک می‌شنید… و گلدانِ شکسته، زیر ماه، دوباره جوانه زد.