هنر زیستن (1)

زندگی همچون کتابی است که هر فصلش با مرکب غبارآلودِ زمان نوشته میشود؛ گاه با حروفی طلایی از شادیهای گذرا و گاه با واژگانی سنگین از اندوههای ماندگار. در هر برگش، رازی نهفته است: بارانِ اشکها سبزههای امید را سیراب میکند، زخمها نقشهی ستارگان را بر پوستِ روح حک میکنند، و تاریکیها، چراغِ درون را جلا میدهند. زندگی نه پیروزی مطلق است و نه شکستِ بیقید، بلکه رقصی است میانِ خیابانهای پرپیچوخمِ تجربه، جایی که هر قدم، حتی اگر به گمراهی بینجامد، آینهای است برای دیدنِ ژرفایِ وجود. درسها گاه چون برگهای پاییزی میبارند، آرام و بیصدا، و گاه چون توفانی ناگهانی ریشههای یقینهای کهن را میشکنند. اما در این میان، زندگی همواره نجوا میکند: «زیباییِ مسیر، در همین دریافتن است که هر رویداد، حتی خارهای راه، گُلستانی است برای پرورشِ رُخِ دانایی.»