بشارت باد شما را دوزخی سوزان
مسئولین متفکران پوچ و واهی! آنان که یک ملت را به ورطه ی نابودی کشانیده اید! دوزخ ما چشم به راه شماست...
راه های بسیاری برای نابود کردن یک ملت و مملکت وجود دارد. حمله ی نظامی، تحریم، فقر و رکود، اما اهم آنان را شما نادانان اجرا میکنید حال آنکه سربند خادمی ملت به سر بسته اید. شما معلم را محصور کرده اید. محصور به تفکرات بی غایت، بی ارزش و احمقانه! در صدد آنید که سفاهت خود را از طریق محدود کردن تفکر و عقاید یک معلم به نسل های بعد انتقال دهید.
بشارت باد شما را ای یزید و عمر سعد که لااقل حسین را کشتید و سجاد را برای آیندگان، ولو ناخواسته حفظ نمودید. بیایید ببینید که نوادگانتان علی الظاهر به شما لعن میفرستند و در باطن سجده به درگاه شما دارند.
معلم را آزاد کنید تا زندگانی جریان یابد. معلم، قلب تپنده ی جامعه نیست. معلم، بازوی یک جامعه است.
یا ابالفضل العباس، دستمان را بگیر و رهنمایمان باش...
و من الله التوفیق
آری! در عظمت جایگاه معلم همین بس که در ایفاء وظیفه، همکار برگزیدگان ایزد منان هستند. وظیفه معلمی خطیر، اما وظیفه مسئولان برای حل مشکلات و نابسامانیهای جامعه معلمی بس گرانتر و از اهمیت ویژهای برخوردار است. معلمی که بایستی در جهت تعلیم و تربیت فرزندان این جامعه گام بردارد به دلیل تورم، تبعیض، حقوق حداقلی، نابسامانیهای مدیریتی و کمتوجهی مسئولان با مشکلات روز افزون و گرانی افسارگسیخته دست و پنجه نرم میکند. در بیشتر جوامع توسعهیافته و در حال توسعه بشری بیشترین حقوق و مزایا به معلمان اختصاص دارد و هیچگاه اجازه نمیدهند دامنه بحران اقتصادی به سفرهی معیشتی معلمان برسد. اما شرایط روز زندگی معلمان در ایران جایگاهی تاسفبار دارد. مشکلات معیشتی معلمان منزلت اجتماعی آنان را نیز دستخوش آشفتگی کرده است. معلمی که از منزلت بالایی برخوردار نباشد نمیتواند در انتقال ارزشها و کمک به رشد همه جانبه دانشآموزان به طور موثرتری عمل کند.
نیازی نیست معلمان را آسمانی کنیم همین که بپذیریم آنها هم کارمند هستند و خانواده و هزینه زندگی دارند کافی است. معلمان میخواهند آنها را همانند سایر کارمندان در نظر بگیریم و هر چه برای سایر کارمندان در نظر گرفته شد، شامل حال معلمان هم بشود.
اثر عليرضا صالحی
دانشگاه فرهنگیان خیلی مهم است؛ آنقدر مهم که دور از شهر و مردمانش و از همه نشانه های جامعه ی انسانی واقع شده. آنقدر مهم که متنوع ترین غذاها با بالاترین کیفیت برای معلمان سرو میشود. آنقدر مهم که مسئولان تمام وقت خود را صرف ساخت مقبره آزاده ای میگذرانند مادامی که با چند قدم فاصله جوانی با همان سن از رنج بوی تعفن روزگار میگذراند. شکر خدا حداقل برای شهیدمان شرایط خوبی را رقم میزنند، از ما که گذشت. زندان، و صدای ناله و شیون خانواده اعدامیان نه گاو ها را می رنجاند نه سگ ها را. معلم، از بین همه ی این کلاس های رنگین، یاد می گیرد که نسل آینده را چگونه در برابر فریاد مظلومیت ها، همچو خودشان مقاوم بار آورند و ندای آزادی خواهی را در نطفه خفه کنند.
آینده ی ملت به دست کسانی رقم خواهد خورد که حقوق انسانی خود را فدای سلیقه جویی و تحمیل نظر تنگ نظران می کنند.
علیرضا عابدیزاده یک فعال سیاسی و اجتماعی، نویسنده، رماننویس و معلم ایرانی است. او در تاریخ ۲ ژانویه ۱۹۹۸ متولد شد و در شهر کوچک بشرویه، فردوس، ایران بزرگ شد. از کودکی به نوشتن علاقهمند بود و آرزو داشت نویسنده شود. او فعالیت حرفهای خود در زمینه نوشتن را با نگارش نمایشنامه آغاز کرد و سپس به نوشتن رمان روی آورد. برجستهترین اثر او رمان معمایی-جنایی بالماسکه است که از سال ۲۰۲۰ شروع به انتشار آن کرد. اگرچه نسخه کامل این رمان هنوز در ایران در حال انتشار است، اما عابدیزاده با انتشار فصل اول آن در پلتفرمهایی مانند گوگل پلی بوکز و سایر شبکههای اجتماعی، محبوبیت زیادی در میان خوانندگان ژانرهای معمایی، جنایی و عاشقانه به دست آورد.
علاوه بر فعالیتهای ادبی، عابدیزاده به خاطر کارش به عنوان معلم و همچنین مشارکت در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شناخته شده است که نشاندهنده نقش چندجانبه او در جامعه ایران است.
برای مشاهده سوابق و فعالیت ها به ادامه مطلب مراجعه نمایید.
ادامه مطلب